سه چرخه آبی
امشب یه دفعه بابابا تصمیم گرفتیم یه دوچرخه بزرگتر برات بخریم .اولش نمیومدی تو مغازه و میگفتی من دوچرخه دارم .،مامانی دوچرخم تو خونس آ ، گفتم عسلم دیگه اون برات کوچولو شده ،دیگه قد کشیدی بزرگ شدی باید یه دوچرخه بزرگتر سوار بشی . خلاصه راضی شدی وتا دم فروشگاه اومدی ،وقتی فروشنده چند تا دوچرخه اورد ومن سوارت کردم وخودت رکاب زدی دیگه خوشت اومد و گفتی برات بخریم رنگشم خودت انتخواب کردی .آبی وشد سه چرخه آرتین .و ازهمون دم در سوارش شدی وذوق کرده بودی.. خلاصه رسیدیم به خرید زنگ .که پسرم دست روی چه زنگی گذاشت.؟ .از اون زنگایی که من همیشه ازش متنفر بودم .دیگه مجبوری زنگو وصل کردیم بچه چه ذوقی میکرد . هی زنگ میزد ،هر کی رد م...